دلنوشته های من

خدا جونم خیلی دوست دارم...

دیروز یکی از بهترین روزای زندگیم بود، ازصبح که بیدار شدم استرس داشتم رفتم باشگاه اونجام استرس داشتم و منتظر خبر همش به گوشیم سر می زدم زود اومدم خونه اومدم سر لپ تاپ ولی نتایج هنوز نیومده بود این انتظار تا حدود ساعتای پنج و نیم ادامه داشت تا بالاخره نتایج اومد و فهمیدم نفسم دکترا قبول شده آقای دکتر شده، خدا جونم خیلی خیلی شکرت خیلی خیلی دوست دارم، روز 12 شهریور 92 رو هیچوقت فراموش نمیکنم روزی که خدا مهربونی خیلی زیادشو دوباره بهم نشون داد.
13 شهريور 1392
1